سیگار
★تـــــمـــــام★
سیگارهای دنیا رو...!!!
هم دود کنی ...!!!
تنهائیت ...!!!
توجه هیچ کس رو...!!!
جلب نخواهد کرد...!!!
جز...!!
پیرمرد سیگار فروش...!!!
★تـــــمـــــام★
سیگارهای دنیا رو...!!!
هم دود کنی ...!!!
تنهائیت ...!!!
توجه هیچ کس رو...!!!
جلب نخواهد کرد...!!!
جز...!!
پیرمرد سیگار فروش...!!!
عاشق شدن مثل دست زدن به آتیشه پس سعی کن
تا زمانی که جرأتش را پیدا نکردی بهش دست نزنی اما سعی کن
هر وقت بهش دست زدی طاقتش رو داشته باشی
عـــــاشق” را کـــه بــرعکــــس کنـــی
می شــــود “قـــشاع”
دهخــــدا را می شــناسی؟
لــــغت نــامه اش را کــــه بــاز کـــردم نـــوشته بود:
قــــشاع: دردی که ادم را از درمـــــان مایــــوس میکند
.
اینکه هم از آدمای اطرافت دلت گرفته باشه .. .
اینکه هم از دورووریات زده شده باشی و نخوای بری سمتشون.. .
اینکه چند وختی هست که دیگه خودت نیستی .. .
اینکه دلت خیلی واس قبلنات تنگ شده باشه .. .
اینکه دیگه نمیتونی خودت باشی .. .
اینکه از اینی که هستی و شدی بدت میاد .. .
اینکه دوست نداری ادامه بدی .. .
اینکه سردرگمی .. .
اینکه دو روز یهو خوب میشی .. .
ولی بعد تا سه روز بعدش دپرس دپرسی.. .
اینکه خودتم نمیدونی چته .. .
اینکه دلت دلتنگ قبلناس.. .
اینکه دیگه حوصله هیچی چیز و هیچ کس و نداری .. .
کسی که نشسته است
همیشه خسته نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید خسته باشد
شاید همهجا را گشته باشد و خسته باشد
کسی که نشسته است
حتما گم کردهای دارد
ﺭﻭﺯﻫـــــﺎﯾﻢ ﺗﻠﺦ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺗﻠﺦ
ﺷﺒﻬـــــﺎﯾﻢ ﺗﻠﺦ
ﺯﻧﺪﮔـــﯽ ﺍﻡ ﺗﻠﺦ
ﻟﻌﻨﺘﯽ
ﻣﯿﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ " ﺗﻠﺨﯽ"
ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﺑﺮﺍ " ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ" ﻧﮕﺎﻫت...
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ …,
ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﯾﺎﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻤﺎﻧـﺪ …!
ﺩﺭ ﺍﯾـﻦ ﮊﺭﻓﺎﯼ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻮﺱﻫﺎ ،
ﻓﻘـﻂ ﺗﻤـﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺑـﻮﺩﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ
⊙یک دقیقه سکوت:
● به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند…
○ به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند….
● به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم….
○به خاطر قلب هایی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد
●به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند…
⊙یک دقیقه سکوت:
●به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند….
○به خاطر صداقت که این روزها فراموش شده است….
●به خاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت قرار گرفت…
⊙یک دقیقه سکوت:
●به خاطر حرف های نگفته…
○برای احساسی که همواره نادیده گرفته میشود….!
ﺑﺎ ﮔـــــــــــــــــﺮﮔـــــــــــــــــــﻬـــــــــــــــــﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻦ ......
ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﮔـــــــــــــــــــــــﺮﺳﻨـــــــﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪ ......
ﺧـــــــــــــــﯿﺎﻧـــــــــــﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ......
ﻭﻟﯽ ﺍﻧـــــــــــــﺴـــــــــــﺎﻧـــــــــــﻬـــــــــﺎ ﺗﺎ ﺳﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ....
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.......
گــــــــــــــــرگ باش...مغرور.....
مثل گــــــــــــــــــــرگ حتی به شـــــــــــــیــــــــــر هم رحـــــــــــم نکن...
به مانند گـــــــــــــــــرگ باش دشمن را بدر...
در برابر ســــــــگــــــــــــان ولگــــــــــــــــــرد بی تفاوت باش...
آن ها با پارس کردن های بیهوده زنده اند...
گــــــــــــــرگ باش...
زوزه ی گـــــــــــــرگ از تـــــــــــــنــــــــــــهـــــــــــــایــــســـــت . . .
ولی گـــــــــــرگــــــهــــــــا دسته جمعی زوزه میکشند . . .
در دنیای گــــــــــرگـــــــــهـــــــــــا اعتماد یعنی مرگ . . . .
با همه باش اما تـــــــــــنـــــــهــــــــــا ...
با سه ثانیه حافظه
تنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند
که دل ِ تنگ آدم ها را
با یک عمر حافظه
توی تُنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم!
چقدر خوشحال بود شیطان
وقتی سیب را چیدم...
گمان کرد فریب داده است مرا...
نمیدونست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا ماندن در بهشت را.
♥باید حافظمــــــو✘؋رمت✘ڪنم...
بعضیــــ؛ـا↪الڪے حافظہ پُر ڪردن.
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ . .
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ . .✘♂♀
تو 1".ﻟﺤــــﻈﻪ."✖
ﺑﺎ 1".ﺣــــﺮﮐﺖ."✖
ﯾﺎ ".ً1ﺣــــــــــﺮﻑ."✖
ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺑﺮﺍﯼ ✘✘"ﻫﻤﯿـــــﺸﻪ"✘✘
ﺍﺯ ✘✘ﭼﺸﻤﺖ✘✘ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ . .!!!
سنگ کاغذ هررری...
خوشحال شدم خیلی..
بِـــــه هَـــــــر ← آدَمـــــی →
✘ پــــیـــله نــَکُــنـیــن ✘
⇦تَـــــــــــوَهـُــــــــمِ ⇨
♛ پَـــــــروانـــــِه شــُــــدن ♛
مـــیــگــیـرتــِشــون !!!!
پشت تنهایی من که، رسیدی !
گوشهایت را بگیر !
اینجا سکوت ، گوش تو را کر میکند
اما ! چشمهایت را باز کن تا ،
بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی ،
هجوم سایه های خیال،
سرابهای بی وقفه ی عشق،
تک بوسه های سرد و فریادهای عقیم جوانی ،
منظره ای به تو میدهد که ،
میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی ...!
سر تا پات ادعاست.....
صب تا شب فکرت پیش ماست.....
نیستی برام حتی در حد زاپاس .....
با ما بودن آرزوی خیلیاست....
ما رو داشتن بات پیروزی تو رویا هاست...
فا نتزیته باشی برام مخاطب خاص ....
ولی بدون ما یه مخاطب خاص داریم اونم اون بالاست ....
اسمش خداست ....
پرچمش تو آسموناست ....
خدای من....
این روزها بیشتر حواست به من باشد
میگویند بزرگترین شکست .از دست دادن ایمان است
حواست باشد که من شکست نخوردم
من تو را همیشه به نام قاضی الحاجات میخوانم هر چند اگر همه التماسهایم را نادیده بگیری
تو را ارحم الراحمین میدانم حتی اگر بر من سخت بگیری
تو هنوز همان خدایی که من امیدم به توست
برایم امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطر دلم..........
در بدترین ما آنقدر خوبی هست...
و در بهترین ما آنقدر بدی...
ک هیچ یک از ما را شایسته نیست...
ک از دیگران عیب جویی کنیم...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑه ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ...
ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﻨﻢ...
دنیا ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ...
ﺗﺎ ﺑه ﻣﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ...
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ...
✴یـه دَقــیقـــه ســـکُـــوت✴
✴بِســلامَتی اونــــایی کِـــه✴
✴شــْادی خــودِشونــــو بـــا✴
✴ناراحَـت کَــََََََََردن مـا بـِدَسـت اُوردَن✴
مـــــن دردهایم را فَــرامــــــوش نکـــــــرده ام ...مـــــن از نـهـایــــــت درد ... به " بــے حســــــے " رسیــــــده ام..
خسرو شکیبایی...........
زن ها میتوانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند...آواز بخوانند...غذای دلخواهت را تدارک ببینند...کودکانه با بچه ها بازی کنند...
زن ها میتوانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند...ببخشند و بخندند...
تو از طرز ارایش موهایش...یا رنگ لب هایش...لباسش...یا حتی حرف هایش...هرگز نمیتوانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است...
زن بودن کار ساده ای نیست... ؛
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ، ﻫﻮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ
ﮔﺮ ﺍﺯ ﻗﻔﺲ ﮔﺮﯾﺰﻡ ﮐﺠﺎ ﺭﻭﻡ ، ﮐﺠﺎ ﻣﻦ ؟
ﮐﺠﺎ ﺭﻭﻡ ﮐﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﮔﻠﺸﻨﯽ ﻧﺪﺍﻧﻢ
ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺮﮔﺸﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﻨﺞ ﺗﻨﮕﻨﺎ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﻡ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺩﻝ ، ﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻝ
ﭼﻮ ﺗﺨﺘﻪﭘﺎﺭﻩ ﺑﺮ ﻣﻮﺝ ، ﺭﻫﺎ ، ﺭﻫﺎ ، ﺭﻫﺎ ﻣﻦ
ﺯ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﻭ ﺩﻭﺭ ، ﭼﻮ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ، ﺍﺯﻭ ﺟﺪﺍ ، ﺟﺪﺍ ﻣﻦ !
ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﯽ ، ﻧﻪ ﺑﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺳﺒﻮﯾﯽ
ﮐﻪ ﺗﺮ ﮐﻨﻢ ﮔﻠﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﻦ
ﺯ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﭼﻪ ﺍﻓﺰﻭﺩ ؟ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ ﭼﻪ ﮐﺎﻫﺪ ؟
ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ؟
ﺳﺘﺎﺭﻩﻫﺎ ﻧﻬﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﯼ
ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ، ﻫﻮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ
" ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ
ﮔﻔﺘــﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ،
ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻤﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘـﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻴﻨﺪ ﮐﺴﯽ، ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ
ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔـﻔﺘـــــﯽ ﺯ ﺑﺨــــﺖ ﺑﺪ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﮔﻪ
ﺭﻗــــﻴﺐ ﺁﻳﺪ ﺯ ﺩﺭ
ﮔﻔــﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﮔﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯ ﺳﺮ ﻭﺍ
ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎﯼ ﻣـــﯽ، ﮔــﺮ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ
ﺍﻓﺘﺪ ﻣﺮﺍ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧــﻮﺵ ﻟﺒـــــﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﮔــــﻮﺍﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﯽ ﺑﮕﻮ، ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﭼﻮﻥ
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺍﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧـﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭ ﻋﺮﻳﺎﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎ
ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘـــﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑـﯽ ﻃﺎﻗﺘﯽ ﺩﻝ ﻗﺼﺪ
ﻳﻐﻤﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐـــﻪ ﺑﺎ ﻳﻐــــﻤﺎﮔﺮﺍﻥ ﺑــــﺎﺭﯼ
ﻣﺪﺍﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﻴــﻮﻧﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻘﺪ ﻫــــﺴﺘﯽ
ﻣﯽ ﺧﺮﻡ
ﮔﻔــﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺳﻮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔــــــﺘﯽ ﺍﮔــﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻮ
ﺭﺍ ﮔﻮﻳﻢ ﺑﺮﻭ
ﮔﻔــﺘﻢ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺳـــﺎﻝ ﺩﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ
ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘــﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺧــــﻮﺩ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﻋـﺸﻘﺖ
ﻭﺍ ﮐﻨﻢ
ﮔﻔﺘــﻢ ﺯ ﺗﻮ ﺩﻳــــﻮﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﻴﺪﺍ
ﻣــــﯽ ﮐﻨﻢ
وقتی دلت میگیره جلوآینه وایمیستی رژلب میزنی یکمم عطر نیش خندمیزنی به خودت...
به دلتنگیایی که براشون نقاب میدوزی...
لباس رنگیت رومیپوشی... موهات رومیبندی چندتامرواریدبه بغضات اویزون میکنی...
انقدزیبامیشی که همه شک میکننددلتنگترین دختردنیایی..
آهای کافه چی!!
از ما که گذشت...
اما هر که تنها آمد اینجا ،
نپرس چه میل داری؟!
تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز!
آدمهای تنها...
مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد . . .!
آهــــــایـــــ شیطانـــــ . . .
مـَـــنــــ تَـــمـــامـــِ گُـــنــــاهــــانـــــِ دُنـیـــا را خــــواهَـــمــْـ کَـــردْ ...!
بـــهـ شَــــرْطــِ آنـــکــــه
ـ تُـــو فَــقَــط یِـــکْــبــــار
هَــــوَســــِ دیـــدَنـــــِ مَــــرا بــهـ سَـــرَشـــــ بِـیــنـدازیــــــــ...!
بانو...
وقتی از عشق مینویسی
مراقبِ اطرافت باش
همیشه هستند کسانی
که حتی نوشتن از عشق
را گناه میدانند...
از آغوش نگو
که به جرمِ روسپیگریِ واژههایت
محکوم به سنگسارت میکنند...
از عشق مینویسی، آرام بنویس
گوشِ این دفترها
کلاغیست
که چهل کلاغ میشود...
ﻭﻗﺘﯽ مال منی ... 웃❤
ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ... ✉
ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔذﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﺴﯽ ...₥c
ﺗﯿﮏ ﺯﺩﻥ... ✔
ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ... ♀
ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ...
همه ﺍﯾﻨﺎ ﺗﻌﻄﯿﻠﻪ ....!!! ✄
ﻓﻘــــــــــــﻂ.............
====> ﻣـــ ♡ ــــﻦ ﻭ ﺗـــ ♥ــــﻮ ❥ <====
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺕ . . . ツ
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺕ . . .
ﺷﯿﻄﻨﺘﺎﺕ . . .
ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺕ . . .
ﺍﺧﻤﺎﺕ ...
ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ 웃"유
ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪﺍ...
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺧــــــــــــــــــــــﻮﺩم
قطره ، دلش دریا می خواست
خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا میگفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری ... هر قطره را لیاقت دریا نیست!
قطره عبور کرد و گذشت
قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد و منجمد شد
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره ، هر بار چیری از رنج و عشق و صبوری آموخت ...
تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را ...
اما ... روزی دیگر ، قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را ، بی نهایت را ...
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کرد!
و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید ، خدا گفت :
حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است ...
آیا تا به حال وقتی به پارک رفتهای ، در زمین بازی
به بچههایی که سوار چرخ و فلک هستند نگاه کردهای؟
یا زمانی که قطرات باران به زمین برخورد میکنند به صدای آن گوش دادهای؟
آیا زیبایی بالهای یک پروانه زمانی که به هر طرف پرواز میکند را دیدهای؟
وقتِ غروب در آسمانی نیمه ابری؛
آیا انعکاس رنگ خورشید را در ابرها نظارهگر بودهای؟
وقتی از دوستی میپرسی حالت چطور است؛
آیا صبر میکنی تا پاسخی دریافت کنی؟
آیا تا بحال به کودک خود گفتهای؛ "فردا این کار را خواهیم کرد" ؟
و آنچنان شتابان بودهای؛ که نتوانی غم او را در چشمانش ببینی؟
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان میدوید،
نیمی از لذت راه را بر خود حرام میکنید.
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله به پایان میرسانید،
گویی هدیهای را ناگشوده به کناری مینهید.
زندگی که مسابقه دو نیست!
کمی آرام گیرید …
به موسیقی زندگی گوش بسپارید
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد ...
سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب؟
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻳــﺎ ﮐـﻪ ﺁﻳـﺪ ﺳــﻮﺯ ﻏـــﻢ ﺗــﺎ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺧـُﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ
ﮔـــﺮ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺷﺪ ﻫﻤﺘﻲ ﻣﻴﺨــﺎﻧﻪ ﺑﻨﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼـﻮﻥ ﻣـﺮﻳﺪﻱ ﻣﻲ ﮐﺸﺪ ﺭﻧــﺞ ﺭﻳــﺎﺿﺖ ﺳـﺎﻝ ﻫﺎ
ﻋـﺎﻗﺒﺖ ﺑــﺎ ﭘﻴــﺮ ﺧﻮﺩ ﻫﻢ ﺳﻮﻱ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
#ﺍﻱ-ﺧــﺪﺍ-ﻫــﺮﮔﺰ-ﻧﺒﻴﻨـــﻢ-ﺑﺸــﮑﻨﺪ-ﻗﻠـــﺐ-ﮐﺴﻲ
#ﺩﻝ-ﺷﮑﺴﺘﻪ-ﺑﺎﻃﻨﺶ-ﺍﺯ-ﺭﻳﺸـﻪ-ﻭﻳـــﺮﺍﻥ-ﻣﻲ-ﺷﻮﺩ.!
کاش آنروز که عشق تو مرا افسون کرد
تو هم اندازه ی من واله و شیدا بودی
کاش آنروز که قلبم تپشش نام تو بود
تو هماهنگ دل ساده و زارم بودی
کاش آنروز که عشقم به تو ٬ مغرورم کرد
و تبر بر بن ایام فراقم بودی
کاش آنروز که سهمم به قلم بنوشتند
تو همه سهم من از این همه دنیا بودی
کاش آنروز که اشکم ز فراقت می ریخت
تو تسلای دل بی کس و کارم بودی
کاش آنروز که لفظت به عزیزم واشد
تو به این گفته کمی کاش که صادق بودی
کاش آنروز که پنداشتمت چون محرم
تو مرا مرهم زخمی که نشاندی بودی
آمدم اما نگاهت سرد بود
در میان دیدگانت درد بود
تو نبودی انتظار دیدنم
آرزوی چشمهایم مرد بود
آمدم اما توانم رفته بود
این تن رنجیده من خسته بود
آمدم تا پشت درب خانه ات
لیک درب خانه تو بسته بود
آمدم اما صداقت مرده بود
تخم کینه نوش دارو خورده بود
از وفا و مهر هر چه داشتیم
سیل دوری خاطراتم برده بود
آمدم اما تو ناپیدا شدی
در ره نامردی رسوا شدی
بی صفا بودی و کم کردی وفا
در طریق دشمنی بالا شدی
آمدم اما تو رفتی بی وفا
بی وفا، نا مهربان، دیرآشنا
من چه کردم با تو ای روح پلید
من چه کردم با تو ای پر مدعا
آمدم اما غریبه گشته ای
تو پریشان خاطر و سرگشته ای
ای غریبه خاطراتم را بده
تو دگر در خاطرم گم گشته ای
⇦همیشه
♔مراقب حرف هایی که میزنی باش !♔
♚مخصوصا وقتی که♚
⇦عصبی یا دلخور هستی ...
♛بعضی کلمات همچو تَرکِشی می ماند♛
☆که کنارِ قلب می نشیند☆
♬نمی کُشد !
★ولی ، تا آخر عمر عذاب می دهد